خداحافظ ای ماه خدا
بار سفر را بسته ای ای ماه پرفیظ خدا دلها پر از اندوه و غم عزم سفر داری چرا
یاد خوش ایام تو یاد ذکر و قیام و….. از دل نخواهد شد برون ای ماه تقوا و صیام
یاد سحرگاه و غروب یاد نماز نیمه شب آن بیقراری های ما در ماه شهبان و رجب
تا تو بیایی سوی ما مهمان دلهامان شوی اما چه زود اینها گذشت حالا تو داری میروی
افسوس و صد افسوس ازاین ماهی که رفت ای دوستان
افسوس از این شبهای قدر افسوس از این عمر گران
حیران و دل خونم خدا این لحظه های آخرش حیران چو طفلی بینوا در جستجوی مادرش
قدرش ندانستیم و رفت این ماه قرآن و نماز …. درهای دوزخ بسته بود درهای جنت باز باز
یا رب خدایا در گذر از این همه وزر و گناه از جرم و از تقصیر ما این واپسین ایام ماه
ما را ز درگاهت نران تنهای تنها میشوم با کوله باری از گناه بدبخت و رسوا میشوم
ما را زدزگاهت نران شاید وداع آخر است این شیشه تا سال دیگر شاید که افتاد و شکست